دسته
فیدها
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2100
تعداد نوشته ها : 1
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
GraphistThem260
بسج چيست؟ بسيج يعني فداكاري كردن در راه خدا يك بسيجي مانند شهيد محمد حسين فهميده يا حاج ابراهيم همت

«فرازي از وصيت نامه سردار بسيجي شهيد حاج ابراهيم همت»

 

خواهرم سرخي خونم رابه

سياهي چادرت هديه نمودم.

ما نبايد خون ابن شهدارا هدر بدهيم

بسيج يعني استقامت

بسيج يعني بزرگي

بسيج يعني مردانگي

بسيج به معناي پاكي

يك بسيجي واقعي از رهبرش

از رئيس جمهورش

حمايتو اطاعت ميكند بعضي از انسان هاي بد و گمراه ديگران راهم مانند خود كنند آنهابراي رسيدن به اين هدف از هر راهي وارد ميشوند مانند:ماهواره ها ازطريقاينترنت وصفحات بد غير مجاز مانند فيس بوك تويتر وغيره . حالا به نظر شما اين

جنگ نرم نيست

آيا ما نبايد جلوي اين دشمنان استعمارگر را بگيريم

آيامانبايد به فكر فرزندان و ميهن خود باشيم

اگر همين حالا جلوي اي آفات رانگيريم بعدا هم نمي توانيم

خاطرات سياسي درس آموز مقام معظم رهبري

 

نفوذ معنوي در زندانبانان

در سال 1350 هجري شمسي كه قضيه جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي پيش آمد، نداي امام از نجف اشرف باعث حركتهايي در حوزه علميه مشهد گرديد و ساواك با اطلاع از اينكه همه اين تحريكها به محوريت چند نفر انجام مي پذيرد كه در راس آنها حضرت آيت الله خامنه اي است، ايشان را دستگير و روانه زندان كرد . بنده نيز به همين دليل در زندان بودم . فرداي آن روز حضرت آية الله خامنه اي كه در سلول مجاور من بود بر اثر نفوذي كه در زندانيان گذاشته بود موفق شد از سلول بيرون بيايد . ايشان وقتي مرا با آن وضع رقت بار ديدند، فرمودند: ديشب تو بودي كه ناله مي كردي؟ پاسخ دادم بله . و ادامه دادم: با همين وضع خون آلود مجبور شدم نماز صبح را براي اينكه قضا نشود بجا آورم، آيا نمازم صحيح است؟ آقا فرمودند: بهترين نمازي كه شايد در عمرت موفق به خواندن آن شدي همين دو ركعت بوده است . ديشب كه ناله هاي تو را به اين نحو مي شنيدم با خود مي گفتم: اين شخص كيست؟ يك لحظه در دلم به جده ام زهرا عليها السلام متوسل شدم كه صاحب اين ناله هركه هست از شكنجه خلاصي يابد .

اين سخن و ملاقات چنان در من تاثير گذاشت كه دردهاي ناشي از شكنجه را به فراموشي سپردم . حجة الاسلام صادقي (مشهد)

 

نگرشي هنرمندانه به جانباز

من يك زماني به يك نويسنده خوبي گفتم، شما به يكي از آسايشگاههاي بنياد شهيد كه مربوط به جانبازان است، برو و مثل پرستارها لباس سفيد بپوش و در آن آسايشگاه خدمت كن . برو يك ماه در آنجا بمان; لگنش را خالي كن، غذا در دهانش بگذار، ملافه اش را جمع كن و كلا با رنجها و كمبودهاي او آشنا شو و ببين جانباز كيست . گفتم شما برو با آن ديد هنرمندانه جانباز را شناسايي كن; بعد بيا يك رمان درباره واردات ذهني جانباز بنويس و در اين ميان زخمهاي او را شفا بده و بر آن مرهم بگذار; كما اينكه ديگران اين كار را كرده اند .

رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي

 

هدايت و ارشاد غيرمستقيم

5/9 شب بود كه متوجه ايستادن يك پيكان شديم . يكي از اهالي فرياد زد براي سلامتي آقا صلوات بفرستيد . ما كه در مغازه حضور داشتيم از روي كنجكاوي بيرون آمديم و متوجه شديم مقام معظم رهبري از آن ماشين پياده شدند . دور آقا را گرفتيم، ايشان پس از سلام و احوالپرسي تشريف آوردند و در مغازه مدتي نشستند . آقا پس از گوش دادن به درد دل صاحب مغازه و يكي دو نفر از دوستان فرمودند كه ما براي ديدار خانواده شهيدي آمده ايم . خداحافظي كردند و تشريف بردند . صاحب مغازه كه چندان مذهبي نبود و حتي گاه و بي گاه در مورد آقا حرفهايي مي زد، باورش نمي شد كه آقا به مغازه ايشان بيايند، بعدها متوجه شديم آمدن آقا به مغازه ايشان موضوعيتي داشته و اين عمل، صاحب مغازه را از رفتار خود پشيمان كرده است و امروزه يكي از علاقه مندان واقعي آقا مي باشد . ر - م (از بسيجيان تهران)

 

هديه پانصد توماني براي قرآن نخواندن!!!

قبل از انقلاب من سيزده ساله بودم كه از طرف اداره اوقاف در مسابقات سراسري قرائت قرآن مشهد شركت كردم . در افتتاحيه مسابقات يكي از داوران از من خواست تا قرآن بخوانم . من به علت اينكه جلسات از طرف دستگاه شاهنشاهي بود نپذيرفتم . او اصرار كرد و من باز جواب رد دادم . در كنار من پيرمرد تاجري بود كه مرا مي شناخت . به من گفت: جواد، چرا نمي روي قرآن بخواني؟ من گفتم: نمي خوانم . گفت: اگر بروي پنجاه تومان به تو خواهم داد، گفتم: نمي روم . گفت: اگر بروي صد تومان مي دهم، گفتم: نمي روم . گفت: دويست تومان مي دهم، گفتم: حتي اگر 500 تومان هم به من بدهي، قرآن نخواهم خواند . بعدها پيرمرد جريان را براي پدرم نقل كرده بود .

روزي خدمت حضرت آيت الله خامنه اي بودم، همين طور كه آقا مشغول صحبت بودند، يك دفعه صحبتشان را قطع كردند و فرمودند: من يك بدهي به جواد آقا دارم و پانصد تومان از جيب خود درآوردند و به من دادند . من متعجب ماندم . آقا فرمودند: خودت هم نمي داني براي چه به تو بدهكارم؟! ما هميشه به خاطر قرآن خواندن شما جايزه مي داديم ولي اين بار به خاطر قرآن نخواندنت به شما هديه مي دهيم . بعدها فهميدم كه جريان قرآن نخواندن مرا پدرم براي ايشان نقل كرده بود . سيد جواد سادات فاطمي (از قاريان قرآن - مشهد)

 

يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا

در اوايل انتصاب حضرت آية الله خامنه اي به رهبري، عده اي از دانشگاهيها موضعگيري علني و صريحي درباره ايشان داشتند و افرادي از گروهكها بودند كه موضوع ولايت مقام معظم رهبري را جدي نمي گرفتند، ولي زماني كه محضر ايشان مي رسيدند و معظم له براي آنان صحبت مي فرمودند و آنها را تحويل مي گرفتند، بعد از صحبت گاهي بعضي از آنها در مقابل آقا آياتي مي خواندند كه اشك ما را درمي آورد . «يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا كنا خاطئين » (1) آياتي كه فرزندان حضرت يعقوب عليه السلام براي پدرشان مي خواندند، اينها گريه مي كردند و از اعمال و افكار خود پشيمان بودند .

حجة الاسلام والمسلمين موسوي كاشاني (از اعضاي بيت – تهران)


گرچه ز بار داغ شهيدان شكسته‏ايم

اما كمر به راه سفر سخت بسته‏ايم

پايان

دسته ها :
دوشنبه بیستم 5 1393 14:25
X